در اینجا چند موقعیت وجود دارد که بیشتر از پاسخ به تهدید خودکشی باعث اضطراب و شک می شود. در نظر گرفتن مواجهه ای که در آن قدرت و مسئولیت نقش اصلی را ایفا می کنند، می تواند به درک آنچه در حال رخ دادن است کمک شایانی کند. امیدوارم به عنوان یک فرد عادی، کمک به کسی را که میشناسید تا در سریعترین زمان ممکن به دنبال کمک روانپزشکی تخصصی باشد (در صورتی که در معرض خطر آسیب به خود باشد)، ضروری است. این مقاله به منظور بررسی پویاییهای روان شناختی است که در یک رابطه بالینی آشکار می شود.
به عنوان قاعده ای کلی، افرادی که به خودکشی می اندیشند، در زندگیشان احساس ناتوانی می کنند. ناتوانی در غلبه بر احساسات درماندگی، ناتوانی در تاثیرگذاری به هر روش معنادار بر محیط خود، و ناتوانی برای مواجهه با حال و آینده. خودکشی مانند تنها عمل قدرتِ موجود است. به نظر می رسد خودکشی که روشی برای تسویه حساب با زندگی است، تا ثابت کند محیط در حوزه کنترلش قرار دارد، به منظور اثبات قدرت شخصی.
درک این نکته ضروری است که قدرت و مسئولیت ارتباط تنگاتنگی دارند. در واقع مسئولیت بدون قدرت غیرممکن است. مسئولیت۱ توانایی پاسخگویی ( respons-ability) به یک موقعیت معین است. بدون هیچ قدرتی، توانایی پاسخگویی غیرممکن خواهد بود. برای مثال، اگر سوار اتوبوسی باشید و راننده با ماشینی تصادف کند و افراد داخل آن کشته شوند، هیچکس شما را مسئول نمی داند چرا که قدرت بسیار محدودی برای هدایت اتوبوس داشتید. شاید اگر توجه می کردید و می دیدید که چه اتفاقی در حال وقوع است می توانستید فریاد بزنید، اما فقط همین. راننده پشت فرمان بسته به شرایط قابل توجیه، کاملاً مسئول در نظرگرفته میشود، زیرا او قدرت هدایت اتوبوس را داشت. هر اندازه قدرت او بیشتر بود، مسئولیت بیشتری خواهد داشت.
علاوه بر درخواست کمک، تهدید خودکشی اغلب روشی ناخودآگاه برای انتقال مسئولیت به دیگری است. به ویژه در رابطه درمانی، به مشکل درمانگر تبدیل می شود و لذا فرض می گردد درمانگر راه حلی ارائه دهد. وقتی ما بدانیم تا چه اندازه مسئولیت و قدرت ارتباط نزدیکی دارند و شخصی که به خودکشی می اندیشد احساس ناتوانی می کند، این عمل معانی زیادی پیدا می کند.
در این زمینه، مسیری را می بینیم که مکالمه باید طی کند تا تغییرات مثبتی به وجود آید. به وضوح ماهیت ناتوان کننده خودکشی باید درک شود و مسئولیت باید به جایی بازگردد که متعلق به آنجاست. خودکشی یک اقدام ناشی از قدرت نیست، بلکه یک اقدام بیقدرتی است. از ثانیه ای که عمل به پایان می رسد، همه ذرات قدرت را تا به ابد واگذار کرده اید و بدترین کابوس شما، یعنی ناتوانی، به حقیقت پیوسته است. دیگر به هیچ وجه قادر نیستید بر محیط، سایر افراد، یا خودتان تاثیر بگذارید. توانایی اندیشیدن به خودکشی و دنبال کردن آن، در واقع اثبات تواناییِ ذاتی است که همه انسانها دارند. هیچ موجود زنده دیگری از این توانایی برخوردار نیست. ما قادریم در هر لحظه تصمیم بگیریم که به اندازه کافی زندگی کرده ایم قبل از آن که زندگی از ما سیر شود، همین که اندیشه به اقدام تبدیل بشود این قدرت کاملا از بین می رود. این نهایت تناقض۲ است.
قدرت ذاتی که همه انسانها دارند در واقع به این معناست که هر یک از ما مسئول زندگی خود هستیم و به همان اندازه که می خواهیم این مسئولیت را به دیگری مانند یک درمانگر، معشوق، والدین یا دوست بسپاریم، متعلق به ما است.
با این آشکارسازیها، خودکشی راه حل ضعیفی برای حل بحرانهای وجودی است. باعث افزایش قدرت نمی شود بلکه تا حد صفر قدرت را کاهش میدهد. وقتی انسان قدرت ذاتی خود را تشخیص دهد، مسئولیت شخصی نیز تشخیص داده می شود و به جای محو کردن آن وجود،۳ میتوان از احساس مسئولیت جهت مبارزه با چنگ و دندان برای یک وجود بهتر استفاده کرد.
منبع: https://evolutioncounseling.com
[۱] responsibility
[۲] paradox
[۳] existence