عشق در فرهنگنامه لغات فعل و هم اسم است. ریشه کلمه عشق را می توان در کلمه خشنود سازی ردیابی کرد. این مطلب نشان می دهد که عشق با فراهم کردن مهربانی و سخاوت برای دیگران در ارتباط است. علاوه برآن، یونانی ها کلمات متعددی برای عشق دارند که تلاشی برای توصیف ویژگیهای گوناگونی از این کلمه سخت است. عشق کلمه ای است که هرکسی فکر می کند آن را می داند، اما وقتی سوال می شود چه معنایی دارد هر فردی می تواند جواب های گوناگونی بدهد که بستگی به کسی که به او فکر می کند، دارد. وقتی به حیوان خانگی می گوییم عاشقت هستم، آیا همان چیزی هست که به یک والد، خواهر و برادر، دوست یا شریک می گوییم؟ یک عدم اطمینانی در این حوزه وجود دارد درباره اینکه روابط نوعی والتز (رقص و موسیقی) را می سازد که در آن عشق، نه تنها موسیقی است بلکه گام های آن است. به شیوه هایی این رقص عشقی که با روابط (خانواده، دوستان، حیوانات خانگی، شریک زندگی، مواد، رسانه اجتماعی و …) ایجاد می گردد، از جایی شروع می شود. در مکان شروع یادگیری درباره این موجود سخت، به نام عشق، به جوابهایی می رسیم که عشق برای هریک از ما معنایی دارد. بنظر می رسد هرگز عشق بین دو نفر یکسان نیست، چرا که نیازها و و خواسته های فرد تحت تاثیر این موضوع قرار می گیرد، اینکه عشق چه معنایی دارد و بر حسب اینکه چگونه دوست بداریم و دوست داشته شویم، چه انتظاری داریم.
یک روش برای نگاه به عشق، از راه لنز دلبستگی است. دلبستگی پیوندیست بین یک بزرگسال و کودک بر مینای ایمنی. این پیوند، باورهای اولیه درباره اینکه عشق چیست و چگونه از فرد محبوب گرفته می شود را می سازد. نگاه دیگر آن است که عشق توسط تواناییِ شخصی ما برای اعتماد به خود یا در اصل، توانایی شخصی ما جهت عشق ورزیدن به خود،را محدود می سازد. از این دیدگاه عشق فرایند درونیست که با عزت نفس، ارزش و احترام به خود شروع می شود. هر چه این عناصر رشدیافته و سالم تر باشند، بیشتر می توانیم به دیگران عشق سالم تقدیم کنیم. و البته، برعکس ، وقتی ما عاشقِ عزت نفس و ارزش و احترام گذاشتن به خود هستیم، عشقی را می سازیم که برای خود و دیگران ناسالم است. روش سوم نگاه به عشق از این مفهوم برگرفته می شود که مغز چگونه عمل می کند و چگونه تجربه های ما، پاسخ خودکاری را بوجود می آورد که هنگام تجارب مشابه، آن پاسخ ظاهر می شود. این رویکرد در اصل همان رویکرد دلبستگی است، اما یک بُعد اضافه شده است و آن این است که مغز پاسخ هایمان را از طریق قدیمی ترین تجارب ما تنظیم می کند و اینکه چگونه آن پاسخ ها برای زندگی آگاهانه ما، ناخودآگاه می شوند.
رویهم رفته، عشق بدون یک نظریه واحد درباره نحوه عملکردش، پیچیده است. اما در خلاء فهم کامل، می دانیم وجود دارد و اینکه تلاشی برای ارتباط با فرد دیگری است، به شیوه ای که امنیت و حسی از آرامش ایجاد کند. عشق زیر الگوی رابطه ها، پنهان است و می تواند همه جنبه های روابط را توصیف کند. هنگامی که مشاجره، جدایی ها، دفاعی بودن، مضطرب شدن، سوء استفاده، قدرت و کنترل و متضاد آن یعنی پیوند، گشودگی، آرامش، برابری، انصاف اتفاق می افتد، عشق دلیل اصلی ایجاد این تجربه هاست. وقت گذاشتن برای کشف اینکه تجربه های فرد از عشق چگونه در سراسر زندگی رخ می دهد، بینشی را نسبت به اینکه چگونه یک نفر معمولا عشق می ورزد، فراهم می سازد. درک اینکه ابراز کنونی ما از عشق بر یادگیری درباره ایمنی و امنیت بنا می شود، می تواند فهمی باشد که توضیح دهد چرا عشق لذت بخش و هم دردناک است. کاوش باورها درباره عشق و تجارب درباره ایمنی و امنیت می تواند بینش شخصی درباره الگوی فعلی فرد از عشق باشد و اینکه چگونه این الگو خودش را اینجا و اکنون بیان می کند.
منبع: https://growththruchange.com
همچنین برای پیگیری مطالب می توانید صفحه اینستاگرام به آدرس https://www.instagram.com/zahra__dadash دنبال کنید.