روان درمانی تحلیلی بر پایه روانکاوی بنا نهاده شده است. رفتارها، احساسات، افکار و به طور کلی تجربیات ما انسانها از منبعی خارج از آگاهی ما، آنچه به آن توجه نداریم، از بستری که در آن زندگی می کنیم و همچنین از تعامل با اذهانِ دیگر نشات می گیرد. تاثیر بر این دنیای تجربی توسط شیوه ها و ارتباطات درمانی که صرفا ذهنی نباشند و از نظر عاطفی تاثیرگذار و عمیق باشند میسر می شود.
شخصیت امروز ما متاثر از شخصیت و خویشتنی است که از زمان کودکی در ارتباط با محیطِ اطرافمان شکل گرفته است. از زمان کودکی ما راههایی را برای ایجاد و حفظ ارتباط با پدر و مادر، خواهر، برادر، دوستان و همکلاسیها درونی کرده ایم. این راه و روشها بر نگرش و طرز برخورد ما در زمان حال تاثیر بسزایی دارد که از بیشتر آنها بطور کاملا هشیارانه آگاه نیستم و با کمک درمانگر، بتدریج متوجه میشویم و درمی یابیم که چه اتفاقی برای ما افتاده است.
رابطه فرد با درمانگرش نقش مهمی در این نوع درمان ایفا می کند. درمانگر محیط خصوصی، امن و همدلانه ای را فراهم می کند که در آن الگوهای ناخودآگاه دنیای درون اجازه آشکار شدن می یابند. این محیط پاسخگو شرایطی را به وجود می آوردکه الگوها و فقدانهای عاطفی دوباره زنده می شوند، ولی این بار با درمانگری همدل و در یک محیط امن، فرد به تجربیات جدیدی از خود و از دیگری می رسد و الگوهای تجربی جدید پیدا می کند، با تجربیات و نگاهی که مناسب یک انسان بزرگسال است نه الگوهای قدیمی و تکراری که مرتبط با آسیب پذیری، بی پناهی و توانمندیهای روانی محدود کودکی ماست.
به این ترتیب، رواندرمانی تحلیلی می تواند بالقوه موجب ساختارسازیهای جدید در شخصیت و رشد عاطفی فرد شود. البته باید به این نکته مهم اشاره داشت که برقراری رابطه درمانی با درمانگر و بررسی دقیق و همدلانه عناصر هشیار و ناهشیار شخصیت فرد، نیازمند دقت و همکاری دو جانبه از سوی فرد و درمانگر است. به دلیل همین کار دقیق و عمیق، این درمان نسبت به دیگر روشهای درمانی، طولانیتر است.