بر اساس انجمن روان شناسی آمریکا، درماندگی آموخته شده(learned helplessness) وقتی اتفاق می افتد که فرد، بطور مکرر با موقعیت های غیرقابل کنترل و استرس آور روبرو می شود، سپس وقتی امکان کنترل وجود دارد، کاری نمی کند.
آنها “یاد گرفته” اند که در آن موقعیت درمانده باشند و برای تغییر آن تلاشی نمی کنند، حتی وقتی که امکانش هست.
افرادی که درماندگی آموخته شده را تجربه می کنند، غالبا کمتر قادرند تصمیم گیری کنند. درماندگی آموخته شده می تواند خطر ابتلا به افسردگی را افزایش دهد.
پروفسور مارتین سلیگمن سه ویژگی کلیدی را شرح داد:
۱- انفعال در مواجهه با آسیب (trauma)
۲- مشکل در یادگیری پاسخ هایی که می تواند آسیب را کنترل کند
۳- افزایش سطح استرس
تاریخچه
در سال ۱۹۶۷، پروفسور سلیگمن و پروفسور استیون اف. مایر نخستین بار نظریه خود را درباره درماندگی آموخته شده ارائه کردند.
این پژوهشگران روی سگ ها مطالعه می کردند که در معرض شوک الکتریکی قرار داشتند.
سگ هایی که نتوانستند شوک ها را کنترل کنند در نهایت علائم افسردگی و اضطراب نشان دادند. آنهایی که می توانستند اهرمی را فشار بدهند تا شوک ها را متوقف کنند، آن علائم را نشان ندادند.
در پژوهش بعدی، سگ هایی که در نخستین آزمایش نتوانستند شوک ها را کنترل کنند، حتی تلاش نکردند از شوک ها اجتناب کنند، با وجود آنکه می توانستند این کار را با پریدن از مانع انجام دهند.
نشانه ها
درماندگی آموخته شده می تواند به توانایی اداره کردن موقعیت های استرس زا آسیب بزند و همچنین می تواند خطر بیماریهای مربوط به حوزه سلامت روان مانند افسردگی و اضطراب را افزایش دهد.
برخی نشانه هایی که با درماندگی آموخته شده مرتبط هستند عبارتند از:
- احساس عدم کنترل بر نتیجه موقعیت ها
- عدم درخواست کمک
- کاهش انگیزه
- تلاش کمتر برای انجام وظایف
- احساس ناکامی
- انفعال
- به راحتی تسلیم شدن
علل
درماندگی آموخته شده اغلب در پاسخ به موقعیت های استرس زا یا تجارب آسیب زا روی می دهد که شخص احساس می کند کنترل محدودی بر نتیجه دارد.
این امر منجر به احساس درماندگی و عدم انگیزه می شود، حتی وقتی فرصت ایجاد تغییر در شرایط خود را داشته باشد. درماندگی اموخته شده به ویژه در میان افرادی که مسائلی چون تروما، خشونت خانگی، یا غفلت در دورا ن کودکی را تجربه کرده اند، رایج است.
متخصصان معمولا درماندگی اموخته شده را یک نوع اختلال در فکر به حساب می آورند تا یک بیماری روانی. با وجود این، می تواند در نشانه های چندین بیماری روانشناختی (مانند استرس پس از سانحه PTSD) یا بدتر شدن آن نشانه ها سهیم باشد.
اثر بر کودکان
اغلب درماندگی آموخته شده در کودکی شروع می شود.
وقتی مراقبین به نیاز کودک برای کمک بطور مناسب پاسخ نمی دهند، کودک ممکن است یاد بگیرد که موقعیتش را نمی تواند تغییر دهد. اگر این وضعیت بطور مرتب رخ دهد، حالت یادگیری آموخته شده ممکن است تا بزرگسالی باقی بماند.
برای مثال، در کودکانی با گذشته ای از سوءرفتار و غفلت طولانی مدت می تواند درماندگی آموخته شده و احساسات بی قدرتی ایجاد کند.
برخی ویژگی های درماندگی آموخته شده در کودکان عبارتند از:
- عزت نفس پایین
- انگیزه کم
- انتظارات پایین از موفقیت
- پشتکار کمتر
- کمک نخواستن
- نسبت دادن عدم موفقیت به عدم توانایی
- نسبت دادن موفقیت به عواملی خارج از کنترل، مانند شانس
در کودکی، درماندگی آموخته شده اغلب خودش را در مدرسه نشان می دهد. اگر کودکی سخت بخواند تا تکالیف مدرسه اش را بخوبی انجام دهد اما در نهایت ضعیف عمل کند، ممکن است احساس درماندگی و ناامیدی کند.
اثر بر بزرگسالان
در بزرگسالان، یادگیری آموخته شده، به صورت عدم استفاده یا عدم یادگیری پاسخ های انطباقی به موقعیت های دشوار، نشان داده می شود.
افراد در این حالت معمولا می پذیرند که اتفاقات بد اتفاق خواهد افتاد و اینکه کنترل کمی دارند. آنها در حل مسائل حتی وقتی که راه حل بالقوه وجود دارد، ناموفق هستند.
در زیر چند نمونه از موقعیت هایی که می تواند در بزرگسالان به درماندگی اموخته شده منجر شود، آورده شده است:
- سیگار کشیدن مداوم، علیرغم چندین بار تلاش برای ترک، ممکن است باعث شود شخص باور کند که به سیگار کشیدن نیاز دارد.
- ناتوانی برای کاهش وزن بعد از انجام تغییرات در سبک زندگی و رژیم های مختلف، ممکن است باعث شود یک شخص باور کند که هرگز کاهش وزن اتفاق نمی افتد و دست از تلاش بردارد.
- ترک یک موقعیت سوءرفتار خانگی می تواند بسیار سخت باشد. برخی افراد در حالی که این تجربه را دارند، ممکن است باور کنند هرگز نمی توانند از این موقعیت فرار کنند، حتی وقتی کمک و حمایت در دسترس است.
اگر آسیب در دوران کودکی رخ داده باشد، زمانی که آنها هیچ قدرت واقعی نداشتند، وقتی پی می برند به عنوان یک بزرگسال قدرتی دارند، که در کودکی نبوده، می تواند سخت باشد.
درماندگی آموخته شده میتواند توضیح دهد که چرا به نظر میرسد فرد قادر نیست به برای مدیریت خود، تصمیمگیری سالم، دفاع از خود در هنگام حمله عاطفی یا فیزیکی یا مورد بیاحترامی، توانش را باور کند. مهم است از کسی را به خاطر درماندگی آموخته شده اش انتقاد نکنید، زیرا چیزی خارج از کنترل اوست. این باور، که هیچ راه فراری وجود ندارد و تنها گزینه درماندگیست، یک باور عمیق و ناخودآگاه است.
اگر این موضوع یک مفهوم جدید برای شما است، وقتی می بینید فردی نمیتواند از خود دفاع کند، به راحتی تسلیم می شود یا در یک رابطه ناسالم باقی میماند، زیرا میگوید نمیتواند آن موقعیت را ترک کند، ، برایتان چه معانی دارد؟
از آنجایی که معنای آسیب، قرار گرفتن در یک موقعیت ناگوار است که هیچ راه فرار واضحی را نمی توان متصور شد، آیا حالا روشنتر شده که چگونه درماندگی آموخته شده می تواند در شخصی که آن را تجربه کرده، دوباره برانگیخته شود.
اگر فردی با سابقه آسیب هستید و اکنون متوجه شده اید علائم درماندگی آموخته شده دارید، چگونه این اطلاعات شما را تشویق می کند تا روی تغییر برخی باورهای اساسی خود که نشانه ها را تداوم می بخشد، کار کنید؟
غلبه بر درماندگی اموخته شده
غلبه بر درماندگی آموخته شده ممکن برای هر فردی کمی متفاوت به نظر برسد، چرا که هر کسی با چالش های منحصر به فردی روبروست. معمولا درماندگی آموخته شده به صورت عزت نفس پایین، انگیزه و پشتکار کم، احساس ناتوانی و شکست ظاهر می شود. افرادی که با آسیب های مکرر مواجهه شدند، بسیار محتمل است که دچار درماندگی آموخته شده شوند.
برای کمک به مبارزه با این فرایند فکری (و *احساسی)، می توانید بر ایجاد ارزش و مهربانی به خود کار کنید. سعی کنید در فعالیت هایی که خود- کنترلی را برمی گرداند، درگیر شوید. وقتی می فهمید که کنترل دارید، کمک می کند بر اهدافتان تمرکز کنید و آنها را دست یافتنی بدانید. همچنین درمان کمک می کند تا بفهمید درماندگی از چه چیزی ناشی شده است و کمک می کند تا آسیب های گذشته را حل و فصل نمایید.
*توسط مترجم اضافه شده است.
منابع:
https://lakesidelink.com/blog/learned-helplessness-as-a-side-effect-of-trauma
https://www.medicalnewstoday.com/articles/325355