عزت نفس در اوایل دوران کودکی رشد می کند و رشد آن در طول دوره زندگی ادامه می یابد. خود پنداره با عزت نفس رابطه نزدیکی دارد. خودپنداره به شیوه ای مربوط می شود که ما خود را از نظر عاطفی، ذهنی و بدنی می بینیم. بیشتر خودپنداره در اوایل زندگی مان (۰-۶ سالگی) ایجاد می شود.
چگونه عزت نفس ایجاد می شود
برقی در نگاه مادر
ما از مراقبان اصلی خود (معمولا والدین) و دیگران در دنیای مان پیام هایی دریافت می کنیم که چه کسی هستیم و چگونه دیده می شویم. وقتی غان و غون می کنیم یا اولین قدمهایمان را برمی داریم، برق نگاه والدین به ما اجازه می دهد که بدانیم خاص هستیم. در یک دنیای ایده آل، مادرمان، یا مراقبت کننده اصلی ما را می شناسد. در طی یک دوره کوتاه مادر (پدر) می تواند بین یک گریه “من گرسنه ام” یک گریه “عصبانی ام” یک گریه “میخواهم بازی کنم” و گریه ” من خیس کرده ام” و … تمایز قائل شود. و بطور کلی، بطور همدلانه به گریه هایمان پاسخ می دهد. غذا می دهد، ما را آرام می کند، با ما بازی می کند، و پوشک می کند؛ او اجازه می دهد تا بدانیم دنیا جایِ امنیست که نیازهایِ ما را برآورده می کند.
در نگاه مادر برقی نیست
اما اگر برقی در نگاه مادرمان نباشد، چه؟ اگر او چنان درگیر اضطرابها و نگرانیهایش باشد که نسبت به نیازهای ما بی توجه شود، چه؟ اگر او با عزت نفس خودش مشکلاتی داشته باشد، چه؟ اگر دردسرهایی با سوء مصرف مواد داشته باشد؟ یا از بیماریهای جسمانی رنج ببرد؟ استرسهای محل کار؟ دردسرهای ازدواج؟ یا عزت نفس پایین مزمن؟ در این موقعیت، عزت نفس ما احتمالاً لطمه می بیند.
مادران تنها مراقبان اصلی نیستند
بدیهی است مادرانم تنها بازیگران کلیدی نیستند و تاثیرات تعدیل کننده ی بسیاری وجود دارند. و لازم به ذکر است مراقبت کنندگان کلیدی، یا موضوع های مادری، در همه اشکال و اندازه ها شامل پدران (که در این روزگار و زمانه اغلب مراقبت کننده اصلی هستند)، پدر مادر بزرگها، پرستار بچه، خاله و عمه ها، همسایه ها و حتی سایرین هستند. نکته اصلی این نیست که مراقبت کننده اولیه کیست. در حقیقت پژوهش نشان می دهد که کودک می تواند با دو مامان یا دو بابا یا پدر مادر بزرگ یا هر مراقبت کننده دیگر زندگی خوبی داشته باشد. با این وجود، مراقبت کننده باید مواظب، و به جهت عاطفی با کودک پیوند داشته باشد. این امر به دلیل چگونگی رشد عزت نفس حیاتی است.
عزت نفس باز هم، ممکن است با یک مراقب متوجه سالم باشد
البته، بسیاری از افراد با وجود نبود یک مراقب متوجه، بطور موفقیت آمیزی عزت نفس خود را سالم نگه داشتند. با آنها صحبت کنید، شما دو مطلب خواهید آموخت: نخست، شما شخص مهم دیگری را پیدا می کنید که آنان را بجا آورده است. ممکن است یک خاله، عمه، معلم، همسایه، یا هر فرد دیگری که به آنها این موضوع را منتقل کرده است که آنها مهم هستند. این بدان معناست که فردی با کسی که آنها بودند، هماهنگ بوده و به عنوان فردی خاص و ویژه شناخته اند. دوم، کسانی که مادران یا سرپرستان اصلی آنان کمتر در دسترس بودند، از کمبود عزت نفس رنج می بردند؛ باوجود این، روشهای سازگارانه برای عمل در دنیا پیدا کردند.
البته، داشتن والدین فداکارِ عاشق و بدون خش، هیچ تضمین نمی کند که یک کودک با یک خودپنداره خوب رشد خواهد کرد. تعدادی عوامل بر عزت نفس اثر می گذارد. گذشته از اختلال بوجود آمده توسط والدینی که در دسترس نیستند یا بیمارند، سایر عوامل می تواند بر عزت نفس کودک اثر بگذارد.
ایجاد مشکلات خودشیفتگی
پیش از این اشاره شد، بطور ایده آل سرپرستان اصلی با نیازهای کودک هماهنگ می شوند. این به این معنا نیست که آنها هر حرکتی را تحسین کنند. بلکه آنها متناسب با سن کودک انتظارات را تعیین می کنند. برای مثال، یک نوزاد تحسین می شود وقتی که اولین قدم را برمی دارد. یک کودک سه ساله تشویق می شود وقتی اولین خط خطی را می کشد، هیچ جشنی برای همان رفتارها گرفته نمی شود وقتی که توسط یک کودک پنج ساله ظاهر می شود. به جای آن، یک والد ممکن است بگوید، “می توانی بهتر از آن انجام دهی”. یا، “بیا عزیزم، آن کار نوزادهاست”.
درباره کودکی که از نظر والدینش، نمی تواند هیچ اشتباهی کند، چه؟ والدین هر حرکت او را می پرستند چه؟ مهم نیست چطور رفتار کند، او هنوز یک ستاره است؟ اگر این نوع ارزش دادن افراطی به کودک ادامه یابد (فارغ از اینکه چگونه رفتار کند) در آن وقت، کودک در معرض خطر جدی ایجاد مشکلات خودشیفتگی یا حتی یک اختلال خودشیفتگی باشد.
هر کسی که از فردی با اختلال خودشیفته شناختی پیدا کرده باشد، خواهد فهمید گرچه آنها می توانند بزرگ نما باشند، کاملا ناایمن هستند. اغلب، می توانند بسیار خود-ضایع کننده و خود-مخرب باشند.
معمولا، مراقبان خودشیفته ها یا بیش از اندازه لوس کرده اند یا غفلت کننده بودند. اگرچه به یک معنا این دو شق به نظر متناقض است، مهم است بفهمیم که هیچیک از این وضعیت های والدینیِ واقعی نیستند. یک کودک نه باید بیش از اندازه لوس شود نه نادیده انگاشته شود. با کودکانی که به هر یک از این شیوه ها رفتار شود، به درستی احساس می کنند که نیازهایشان بطور مناسب برآورده نشده است. به گونه ای ناخودآگاه، ممکن است خشم و حق بجانب بودن را تجربه نمایند.
عزت نفس پایین و مشکلات خود-ابرازی
پس درباره آن گروه های دارای عزت نفس بسیار پایین و مشکلات خود-ابرازی که ظاهراً بطور کلی هیچ تمایلات خودشیفتگی ندارند چه؟ این افراد آنچه که ما “مشکلات خودشیفتگی” می نامیم را دارند، بدلیل آنکه مانند خودشیفته ها، والدین آنان هم کوک نبودند و ویژه بودن آنان را بجا نیاوردند. خوشبختانه، تا حدی می دانیم چگونه عزت نفس با درمان مناسب رشد می کند، به این افراد می توان کمک کرد تا سلامتی، عزت نفس، و زندگی رضایت بخشی داشته باشند.
بدون شک خواننده هوشیار تشخیص خواهد داد که ما موهبت های شناختی و جسمانی و فردی را خطاب قرار نمی دهیم. اینها نیز مهم هستند. یک کودک با استعدادهای منحصر به فرد در این زمینه ها ممکن است به رسمیت شناختن و تقدیر را از دیگران دریافت کند. با این حال دیگران او را نه فقط برای آنچه او می تواند انجام دهد تقدیر می کنند بلکه برای کسی که هست به او ارج می نهند. با وجود این، اگر این مورد نباشد، چنانچه کودک به رسمیت شناخته شود بابت آنجه می تواند انجام دهد نه برای کسی که او هست، جراحت خودشیفتگیِ او بیشتر تشدید می شود.
به همین ترتیب، یک کودک با محدویت های ذهنی و جسمانی بطور مشابه آسیب پذیر خواهد بود. او ممکن است به دلیل کمبودهایش کوچک شمرده شود یا ناارزنده گردد یا ممکن است زیادی لوس شود. هریک از این رویکردها می تواند به مشکلات خودشیفتگی منجر شود.
مشکلات عزت نفس و خودشیفتگی قابل درمان است
دهه ها قبل، بسیاری از روانکاوان و روانشناسان این موارد را غیرقابل درمان می دیدند. خوشبختانه طی این سالها روانکاوان، روانشناسان و دیگر متخصصان سلامت روان به میزان زیادی در اینکه چگونه به افراد دارای این مشکلات کمک کنند، مهارت یافته اند. با روان درمانی و روانکاوی، به بسیاری از این افراد می توان کمک کرد تا روابط متعهدانه همراه با رضایت متقابل ایجاد کنند و زندگی غنی داشته باشند.
منبع: https://www.drlynnfriedman.com