یک رشته پژوهش در حال توسعه، نشان می دهد که بسیاری از والدین وقتی فرزندانشان خانه را ترک می کنند، در زندگی یک فرصت جدید پیدا می کنند.
هر پاییز، روانشناس کارن اِل فینگرمن دارای دکتری، از دانشجویانش می پرسد آنها درباره والدینشان چگونه فکر می کنند که با آشیانه های تازه خالی شده، کنارمی آیند. و هر سال دانشجویان از آنچه پژوهش فینگرمن در پاسخ به این سوال می گوید، تعجب می کنند.
فینگرمن، پژوهشگر دانشگاه برتر هانلی و دانشیار تحول کودک و مطالعات خانواده در دانشگاه پوردو می گوید،”دانشجویان همیشه تصور می کنند والدینشان بدتر می شوند وقتی که آنها بروند. البته شما می خواهید فکر کنید که وقتی شما می روید، باید مادرتان پَس بیفتد، اما این مطلب در این پژوهش تایید نشد.”
دانشجویان تنها کسانی نیستند باور به “سندرم آشیانه خالی “، شامل افسردگی، فقدان هدف و بحران هویتی به ویژه در مادران، دارند، که فرض می شود بعد از ترک خانه توسط فرزندان شان، تجربه می کنند. جامعه شناسان این اصطلاح را در دهه ۱۹۷۰ رواج دادند، و رسانه ها کمک کردند که وجودش بخشی از خرد متعارف گردد. اخیرا تعدادی از روانشناسان شروع به نگاه دقیق تر به این دوره گذار کرده اند.
حالا بسیاری از پژوهشگران مشغول آگاهی دادن درباره باورهای غلط مانند افسردگی و فقدان هدف در آشیانه خالی هستند. در حالی که انها تصدیق می کنند وقتی آشیانه شان خالی می شود والدین حسی از فقدان را تجربه می کنند، آنها همچنین این دوره را دوره ای می یابند که می تواند موجب افزایش رضایت و بهبود در روابط باشد. و برخی یافته ها حتی این تصور را که یک آشیانه خالی برای زنان سخت ترین است، را به چالش می کشند- اگرچه، این پژوهش نشان می دهد وقتی که بچه ها خانه را ترک می کنند، ممکن است مردان خیلی خوب از این مرحله عبور نکنند.
اصلاح روابط
از زمانی که ایده ی سندرم آشیانه خالی ظهور کرده، خیلی چیزها عوض شده است. حالا تعداد زیادی از مادران بیرون از خانه کار می کنند، به آنها نقشی فرا سوی والد داده شده است. و مطالعات نشان می دهد، ارزان شدن هزینه های مربوط به راه دور ، ایمیل و هواپیما، در تماس بودن با بچه هایی که خانه را ترک کرده اند، آسانتر نموده است.
فینگرمن مولف کتابِ “مادران و دختران بزرگسال شان: عواطف مخلوط، پیوندهای ماندگار” می گوید “سندرم آشیانه خالی به نحوی که که در ادبیات عامیانه به تصویر کشیده شده وجود ندارد. افراد دلتنگ فرزندانشان می شوند، اما بنا به آنچه در پژوهشم دیده ام آنچه اتفاق می افتد در واقع متضاد با سندرم آشیانه خالی است.”
بر اساس پژوهش فینگرمن، بیشتر والدین همینکه فرزندان شان خانه را ترک می کنند، از آزادی بیشتر، یک ارتباط دوباره با همسرانشان و یک زمان بیشتر برای دنبال کردن اهداف و علائق شان لذت می برند. در مطالعه اش، والدین گزارش دادند دیدن اینکه فرزند شروع به حرکت به سمت بزرگسالی موفقیت آمیز می کند، به آنها احساس لذت و افتخار می دهد. از همه مهم تر، در واقع برای بسیاری، رابطه فرزند- والدی بهبود می یابد وقتی فرزندان خانه را ترک می کنند.
در یک مطالعه منتشر شده در سال ۲۰۰۰ در مجله جرونتولوژی: علوم روانشناسی و علوم اجتماعی (جلد ۵۵، شماره ۲)، فینگرمن با زنان اوایل ۲۰ سالگی و مادرانشان و زنان در ۴۰ سالکی و مادران شان مصاحبه کرد. نظر زنان جوانتر و مادرانشان ” تقریباً خیلی مثبت” بود. بخشی از دلیل این جهش ممکن است صرفا نبودِ استرس زاهای روزانه باشد که ناشی از تقابل فرزندانِ ظغیانگر در نوجوانی و ظهور دوران بزرگسالی است.
برای پر کردن این خلاء، بِدفورد اثر آشیانه خالی را بر روابط والدین با همشیره ها بررسی می کند. در پژوهش طولی بر رویِ گروهی متشکل از ۶۶ والد بین سنین ۳۰ و ۶۹ که بِدفورد ۱۶ سال پیش، انها را پیگیری کرد، در ۱۹۸۹ در مجله سالمندی و رشد انسان، جلد ۲۸، شماره ۱، نخستین بار منتشر شد، او پیدا کرد که ترک کردن خانه توسط فرزندان این اجازه را می دهد تا والدین دوباره با همشیرهایشان دور هم جمع شوند.
احساسات پدران
هلن اِم دِویریز، یکی از روانشناسانی که شروع به پژوهش درباره آشیانه خالی کرد، وقتیکه تجربه اش با انتظارات جامعه منطبق نبود.
دِویریز دانشیار روانشناسی در دانشگاه ویتون می گوید: “همه چیز گفته که فرض می شود آشیانه خالی یک فقدان و یک دوره گذار وحشتناک برای زنان باشد،” ” من متعجب می شدم اگر من فقط غیرعادی بودم و دوستانم همگی غیرعادی بودند چون فقط ما، ترک خانه توسط فرزندانمان را یک کار وحشتناک تلقی نمی کردیم.”
بر اساس پژوهش او، در واقع مردان کسانی هستند که زمان سختی را تجربه می کنند، وقتی فرزندانشان خانه را ترک می کنند.
در یک پژوهش منتشر نشده که در آن ۱۴۷ مادر و ۱۱۴ پدرِ دارای فرزندان فارغ اتحصیل از دبیرستان، شرکت کرده بودند، دِویریز دریافت که مادران و پدران رفتن فرزندان شان را بطور خیلی متفاوتی پیش بینی و تجربه می کنند. اگرچه بسیاری از زنان، مادران سنتی خانه دار بودند که فرض می بیشترین تمایل به تجربه سندرم آشیانه خالی را دارند، دِویریز پی برد در واقعیت آنها منتظر ترک خانه توسط فرزندان شان بودند. آنها شروع به برنامه ریزی و آمادگی برای مرحله بعدی کرده اند، حالا این به معنای برگشت به مدرسه ، رفتن به کار یا جستجوی علایق جدید باشد.
برعکس، مردان در نمونه آماری دیویریز، درباره آمادگی برای تغییر، همگی صحبتی نکردند، با کمتر احتمال می دادند تا ترک خانه بچه هایشان را به عنوان یک دوره گذار مهم ببینند و برای مولفه عاطفی این دوره گذار، آمادگی کمتری داشتند. به عنوان یک نتیجه، پدران با احتمال بیشتری ابراز پشیمانی می کنند که فرصتهای درگیر شدن با زندگی فرزندانشان قبل از ترک خانه را از دست دادند.
البته دِویریز می گوید، همه شروط مردود می شوند وقتی فرزندان در گذار موفقیت آمیز، شکست می خورند. یک زن در نمونه مورد مطالعه فرزندی داشت که عملکرد خوبی نداشت، در نتیجه او در دنبال کردن اهدافش بی میلی بود، به عنوان یک مادر درباره ایفای نقشش احساس گناه می کرد و حس مسئولیت آزاردهنده ای را تجربه می کرد.گرچه دِویریز هنوز در حال کدگذاری داده های کیفی است، او حدس می زند توانایی والدین برای لذت بردن از آشیانه های خالی با مذاکره موفقیت آمیز با فرزندانشان در مورد این دوره گذار، در ارتباط است.
آشیانه دوباره پُرشده
برای برخی والدین میانسال، آشیانه خالی یک موضوع نیست صرفا به این دلیل که آشیانه واقعا خالی نشده است. لیندا. اِل، بیپس، استادیار روانشناسی و مدیر سابق مشاوره در دانشگاه مولِنبرگ آلِنتَون، پنسیلوانیا، شاهد افزایش چشمگیر درگیری والدینی با زندگی دانشجویان دانشگاه بوده است.
بیپس که اخیراً خود کتابی به نام “فرزندپروری دانشجویان جدید الورود: مشاوره برای بزرگسالی” منتشر کرده است می گوید: من در سال ۱۹۶۰ به دانشگاه رفتم، زمانی که والدین ما را رها کردند و با ما خداحافظی کردند، گفتند روز شکرگزاری ما را می بینند.” او گزارش داد، در مولنبرگ یک تعداد رو به افزایشی از والدین در رویدادهای ورزشی و بازیهای فرزندانشان شرکت می کنند، عضو انجمن والدین می شوند، راههای دیگری برای ادامه درگیری با زندگی فرزندانشان است.
این درگیری بعد از فارغ اتحصیلی آنان نیز پایان نمی یابد. حالا در شماری از گزارشها، آشیانه های خالی با فرزندان بزرگسالی که بعد از دانشگاه یا حتی بعد از اولین شغل پس از دانشگاه به خانه برمی گردند، دوباره پر می شود. بر اساس سرشماری در سال ۲۰۰۰، تقریبا چهار میلیون جوان بین سنین ۲۵ و ۳۴ سال، با والدینشان اکنون زندگی می کنند –که احتمالاً به دلیل بازار شغل دشوار، تاخیر در ازدواج، هزینه های بالای مسکن و دیگر عوامل است. در هر صورت بیپس می گوید، ” دیگر آن یک آشیانه خالی نیست.”
منبع: https://www.apa.org