ذهنی سازی اصطلاحی است که از اواخر ۱۹۶۰ در روانشناسی به کار برده می شود. ذهنی سازی، توانایی مشاهده و برقراری ارتباط با وضعیت ذهنی خود درحالیکه وضعیت ذهنی دیگران را تصور می کنیم، است. ظرفیت ذهنی سازی به ما اجازه می دهد تا پیوندهای سالم با دیگران بسازیم و آن ها را حفظ کنیم. از طریق ذهنی سازی، ما وضعیت عاطفی مان را با حالت عاطفی دیگران تنظیم می کنیم. این ظرفیت ما را قادر می سازد تا توجه و مراقبت فراهم کنیم و در عین حال توسط آن هایی که دوستشان داریم، توجه و مراقبت دریافت کنیم.
ذهنی سازی، فرزندپروری و روابط
ما زمانی یاد می گیریم چگونه ذهنی سازی کنیم که والدین، سطوح کافی از کارکرد بازتابی را نشان دهند. نویسنده و روانپزشک دن سیگال بیان می کند، کارکرد بازتابی وقتی روی می دهد که «والدین (با استفاده از کلمات) بتوانند نقش وضعیت های ذهن را در تاثیری که بر احساس، ادراک، تصمیم، باور و رفتارها، دارند منعکس نمایند». ذهنی سازی یا عملکرد بازتاب، دلبستگی ایمن را تقویت می کند (باور به اینکه دیگران می توانند به نیازهای ما پاسخ دهند).
به عنوان مثال، یک والدِ دارای کارکرد بازتابی بالا ممکن است به گریه های کودکش توجه کند و بگوید، «مشخصه که خیلی ناراحتی. فکر می کنم برای اینکه منتظر بمونی تا بعدا با اسباب بازی بازی کنی، سخته». در این مثال، مراقب وقت می گذارد، تا حالت ذهنی کودکش را تصور یا ذهنی سازی کند. کارکرد بازتابی به کودکان می آموزد، دیگران می توانند حالات عاطفی آنان را درک کنند و به آن پاسخ دهند.
کودکانِ والدینی که سطح بالایی از کارکرد بازتابی دارند، ظرفیت ذهنی سازی خود را ایجاد می کنند. این ظرفیت آنها را قادر می سازد تا در زندگی خود روابط اجتماعی شان را هدایت کنند. کودکانِ والدین با سطوح پایین کارکرد بازتابی، ممکن است برای دستیابی به این نشانگر رشدی، تلاش کنند. این کودکان ممکن است با احساس ناامنی بزرگ شوند و به گونه ای ناامن در روابط شان رفتار کنند.
عواطف شدید گاهی در توانایی ما برای ذهنی سازی مداخله می کنند. حدس می زنم. اگر به جهت هیجانی تنظیم نباشم –مثلا، درباره یک روز بد در کارم، خیلی عصبانی باشم- ممکن است وقتی به خانه برمی گردم، زمانی را برای تصور حالات روانی دیگران نگذارم. بنابراین، ذهنی سازی مستلزم آن است که همچنین ما حالت روانی خود را تصور و تنظیم کنیم. والدینی که در کارکرد بازتابی مشکل دارند، می توانند از درمان فردی یا مشاوره زوج بهره ببرند.
در کار با کودکان و خانواده ها اغلب درباره «هیجان های بزرگ» صحبت می شود. درباره کج خلقی، ناتوانی برای «نه شنیدن»، کمال گرایی، بی اعتنائی به انجام وظایف محول شده، داستان هایی شنیده می شود. به والدین می گوییم، درحالیکه ممکن است تحمل «هیجان های بزرگ» در آن لحظه سخت باشد، همچنین می تواند فرصت هایی برای تمرین ذهنی سازی و تقویت کارکرد بازتابی باشد.
گرچه پاسخ دادن با کارکرد بازتابی، به رفتارهای چالش برانگیز، نیاز به صبوری دارد، در ادبیات پژوهشی مزایای آن به خوبی ثابت شده است. گاهی اوقات این موضوع، احساسات سختِ دوران کودکی آن والد (پدر یا مادر) را زنده می کند. پدر و مادرها اغلب ممکن است در حالیکه فرزندان خود را بزرگ می کنند، در روابط با والدین خود دست و پنجه نرم کنند. همیشه این موضوع باید به جا آورده شده و در کار با کودکان و خانواده ها گنجانده شود.
ما واژه هم تنظیمی را برای توصیف نحوه تنظیم هیجانی بین دو نفر یا بیشتر، بکار می بریم. وقتی والدین به «هیجان های بزرگ» به شیوه ای آرام، با ملاحظه و همدل پاسخ می دهند، بچه ها با سهولت بیشتری، آرام، باملاحظه و همدل می شوند. هماهنگی هیجانی- چه بین کودک و مراقب، دوستان، یا پارتنرهای بزرگسال – عامل کلیدی در بهبود سلامت اجتماعی و رابطه ایست.
در کار با بزرگسالان، ظرفیت ذهنی سازیِ مراجع دیده می شود و در نظر می گیریم که چه چیزی درباره پویایی کودکی و روابط فعلی او آشکار می گردد. اغلب بزرگسالانِ به دنبال درمان، برای رفع نگرانی های رابطه هستند؛ این نگرانی ها شامل تعارض رابطه ای، جدایی ها، یا الگوهای چالشی است و مفهوم ذهنی سازی به ناچار وارد اتاق درمان خواهد شد.
طبیعت، تربیت، و ذهنی سازی
در طول تاریخ، افراد درگیر بحثِ طبیعت در برابر تربیت بوده اند. چگونه مشکلات رفتاری در دوران کودکی و سراسر زندگی معنا می شود؟ «تئوری های طبیعت» آمادگیهای ارثی و تفاوت های عصب شناختی، عدم تعادل زیست-شیمیایی را شامل می شود. در عین حال تئوری های «تربیت» شامل تفاوت های فرهنگی، پویایی های خانوادگی و تجارب آسیب زا است. ما میدانیم که رفتار انسان حاصل وابستگی متقابل عوامل طبیعت و تربیت است.
اگرچه بنظر می آید ذهنی سازی یک عامل «تربیت» در رفتار انسان به حساب آید، می دانیم که هر دو عامل طبیعت و تربیت را دربرمی گیرد. سیگل توضیح می دهد که « مراقبان، معماران مسیری هستند که در آن، تجربه ها، بر آشکار شدنِ پیش برنامه های ژنتیکی، اثر می گذارند، اما تجربه به رشد مغز وابسته است» به عبارت دیگر، موضوع این نیست که با چه نوع پیش برنامه های ژنتیکی متولد شده ایم؛ تجربه های زندگی آشکارسازی عوامل ژنتیکی را در شخصیت و خلق و خوی فعال می کند و شکل می دهد.
فهم وابستگی متقابل بین طبیعت و تربیت در رشد روانشناختی سالم، می تواند در شکل دهی و حفظ روابط عاشقانه، خانوادگی و اجتماعی رضایت بخش به ما کمک کند. بدون دست کشیدن از مفاهیم قطعی «طبیعت» خود، ما می توانیم رشد کنیم و به شیوه هایی تغییر کنیم که هرگز تصور نمی کردیم ممکن باشد. می توانیم قادر به برقراری ارتباط به روش های معنادار و جدید شویم.
اهمیت ذهنی سازی
ذهنی سازی می تواند به عنوان یک نشانگر رشدی مهم در مراحل گوناگون رشد انسان فهمیده شود. کارن گیلمور و پاملا مرساند توضیح می دهند که ذهنی سازی «مرکز تنظیم و سازماندهی زندگی هیجانی است». آن ها توانایی کودک برای «انعکاس زندگی ذهنی، ارتباط حوادث بین فردی با حالات درونی، و پیش بینی اعمال افراد» و این که عمیقا در دلبستگی ایمن بین کودک و مراقب و سلامت روانشناختی در تمام عمر نقش دارد، را توصیف می کنند.
گیلمور و مرساند خاطر نشان می کنند که « ظرفیت های ذهنی سازی تقویت شده»در نوجوانی «یک توانایی فزاینده برای تفسیر و بازتابی رفتار هیجانی و اجتماعی پیچیده را تسهیل می کند». نوجوانانی که والدینی با کارکرد بازتابیِ بالایی دارند، برای ذهنی سازی در سالهای نوجوانی، ظرفیت بیشتری نشان می دهند. این ظرفیت به نوجوانان اجازه می دهد تا با چالشهای برقراری ارتباط اجتماعیِ متقابل و بالغانه، مواجه شوند.
سیگال «وضعیت ذهنی هماهنگ» را به عنوان وضعیتی توصیف می کند که «در کلمات و در جنبه های غیرکلامی ارتباط، بیان می شود؛ ابرازهای چهره، تماس چشمی، تن صدا، حرکت بدن، شدت، و زمان بندی پاسخ ها». ذهنی سازی آن چیزی را ترویج می کند که سیگال «طنین احساس درک شده» می نامد. چه با کودکان، نوجوانان، یا بزرگسالان، کار کنیم، تکلیف در درمان، اغلب شامل ایجاد امنیت در رابطه و هماهنگی هیجانی بین دو فرد یا بیشتر است.
منبع: https://growththruchange.com
همچنین برای پیگیری مطالب می توانید صفحه اینستاگرام به آدرس https://www.instagram.com/zahra__dadash دنبال کنید.