آشکار کردن معنایی که در پشت الگوهای رابطه وجود دارد
بسیاری از ما در اوایل زندگی، الگوهای خاصی برای ارتباط با دیگران انتخاب می کنیم. ممکن است خودمان را در حال مواجهه با معضلات مشابه با دوستان مختلف، یا تعازضات مشابه در چندین رابطه عاشقانه، ببینیم. با وجود این ، همیشه نمی توانیم این شباهت ها را همانطور که آن الگوها در حال رشدند، بشناسیم.
به این فکر کنید چگونه در کودکی نمی توانستیم متوجه افزایش قدمان در آیینه شویم. به این دلیل بود که رشد در مدت زمان طولانی به تکه های کوچکی تقسیم می شود. از آنجایی که نمی توانیم این تکه های کوچک را در زمان واقعیش بشناسیم، خودمان را اندازه می گیریم. بطور مشابه، الگوهای ارتباطی ما در دوره طولانی مدت در تکه های کوچک ایجاد می شود. ممکن است فقدان یا جدایی از دوست، ما را وادار کند تامل کنیم و آن موقعیت را “اندازه گیری” کنیم.
یک روش برای دستیابی به فهم عمیق ترِ الگوهای ارتباط، شناسایی موضوع رابطه تعارض آمیز هسته ای است. موضوع رابطه تعارض آمیز هسته ای ، نقش خواسته ناخودآگاهِ ما را در برانگیختن پاسخ های معین از دیگران، و سپس پاسخ ما به آن پاسخ ها را توصیف می کند.
موضوع رابطه تعارض آمیز هسته ای بوسیله روانشناسی به نام لستر لوبورسکی در سال ۱۹۷۷ به عنوان یک ایده و هم مداخله درمانی مطرح شد. او در پی این بود تا ابزاری جهت بررسی خواسته های ناخودآگاه در روان درمانی فراهم کند. موضوع رابطه تعارض آمیز هسته ای طراحی شد تا به ما در شناسایی الگوها در روایت های رابطه، کمک کند (به امید تغییر روایت ها و تجربه بیشتر غنا و سلامت رابطه).
موضوع رابطه تعارض آمیز هسته ای شناسایی می شود وقتی که محتوای کافی از روایت های رابطه، شبیه به الگویی می شود که در چارچوب زیر قرار دارد: خواسته شخص (خواسته)، نحوه واکنش شخص دیگر(پاسخ دیگری) و نحوه واکنش ما به آن پاسخ (پاسخ به خود)
موضوع رابطه تعارض آمیز هسته ای در اوایل زندگی شکل می گیرد. آنچه در ادامه می آید درباره نحوه شکل گیریِ موضوع رابطه تعارض آمیز هسته ای، در کودکیست، و اینکه چگونه در بزرگسالی آشکار می شود. به کودکی فکر کنید که خواهر یا برادر کوچکترش مدام بیشتر توجه مراقبشان را جلب می کند. خواسته کودک توجه بیشتر است(خواسته)، پاسخ مراقب، ترد است (پاسخ دیگری)، و پاسخ کودک به آن پاسخ، بی اعتمادی (پاسخ خود) است. به عنوان یک بزرگسال، این شخص ممکن است نگرانی های مداومی را تجربه کند که دیگران به او ترجیح داده می شوند،که ممکن است شامل الگویی از بی اعتمادی به شریکان عشقی باشد و به مشکلات مکرر در رابطه منجر گردد.
در این مثال، کودک قادر به تشخیص بی اعتمادی واکنشی، در زمان واقعی، نیست. خیلی بعد در زندگی متوجه می شود که چرا در مخمصه های مشابه بارها و بارها گرفتار می شود.
اگرچه ابزار اندازه گیریِ ساده ای وجود ندارد که بوسیله آن، موضوع روابط تعارض آمیز هسته ای را شناسایی کند (مانند خط کش برای طول)، ما می توانیم این الگوها را با کمک یک مشاهده گر بیرونی شناسایی کنیم. درمانگر تربیت شده ای که برای توجه به محتوای روایتی، می تواند داده ها را از روایتها جمع آوری کند و در تشخیص شباهتها و الگوهایی کمک کند که به تنهایی قادر به شناسایی در خود نیستیم.
تصور کنید کودکی که مراقبش غالبا به اظهارات هیجانی اینگونه پاسخ می دهد، “اوه، خیلی هم بد نیست،” “من برای گریه چیزی بهت می دهم،” یا کاملا کودک را نادیده بگیرد. خواسته کودک به رسمیت شناختن است (خواسته)، پاسخ مراقب مردود شمردن یا عدم دسترسی (پاسخ دیگری) است، و پاسخ کودک به پاسخ مراقب، گوشه گیری (پاسخ خود) است. به عنوان یک بزرگسال، این شخص ممکن است خود را از صمیمی شدن در دوستی ها و روابط نزدیک دور کند، زیرا او انتظار ندارد احساساتش معتبر شمرده شود و نمی خواهد ناامیدی را تجربه کند. این شبیه به طبقه دلبستگی اجتنابی در نظریه دلبستگی است.
در این مثال، کودک قادر نبود بوجود آمدن تدریجیِ پاسخ اجتنابیش را به فرصتهایی برای صمیمیت در زمان واقعی تشخیص دهد. تا اینکه بعدها بیشتر از یک نفر، به او گفتند که صمیمی و از نظر عاطفی در دسترس نیست.
مفهوم اجبار تکرار، ممکن است فهم ما را از موضوع رابطه تعارض آمیز هسته ای افزایش دهد که در سال ۱۹۲۰ توسط زیگموند فروید بررسی شد، اجبار تکرار پدیده ای روانشناختی و رفتاریست که در آن شخص یک حادثه را بارها و بارها تکرار می کند. اغلب، آزاردهنده یا دردناک ترین حوادث یا شرایط، مربوط به گذشته ما است.
گزینه رابطه یک راه متداول است تا اجبار تکرار خودش را در آن بیان کند. در مثال های قبلی این معنا را وجود دارد! که نیازهای رشدیِ کلیدی در کودکی برآورده نشدند. به عنوان بزرگسالان، ممکن است در پی رابطه ای باشیم که به پویایی های شبیه به مراقب مان، باشد (به عنوان تلاشی برای بازنویسی گذشته تا همان نیازها را برآورده کنیم). این پاسخ انطبافی است که در ناخودآگاهِ ما جای گرفته است، در صورتی که برای شکستن این حلقه، ما نیاز به کمک داریم.
اجبار تکرار نوعی خود- تسکینی است. مانند این است که کودک برای تسلی دادن خود، به پتو یا حیوان مورد علاقه اش بازگردد. این سالم و طبیعیست. مشکلات وقتی رخ می دهد که به امید رسیدن به نتیجه مثبت و متفاوت، در حال بازخَلقِ شرایطی هستیم که به یک پیامد هیجانی منفی منجر می شود. دوباره وارد کردن موضوع رابطه تعارض آمیز هسته ای (یعنی الگوهای رابطه و عادت هایی که در بزرگسالی متوجه می شویم) انعکاسی از آرزوهای برآورده نشده در کودکی است.
بدلیل آنکه نیازهای رشدی برآورده نشده ما، غالبا مورد توجه نبوده، و روشی برای تشخیص آسانِ ایجاد الگوهای رابطه در زمان واقعی وجود نداشته است، درمان فرصت خوبی است تا به عقب بازگردیم و تاریخچه شخصی روابط خود را بررسی کنیم.
یک مزیت درمان، تماس نزدیکتر با خواسته های واقعیمان است. این اغلب مستلزم بررسی دلایلی است که چرا ما در آغاز، تماس با آنها را از دست دادیم. وقتی چالش های هیجانی در این فرایند ظاهر می شود، می تواند برای دریافت حمایت کمک کند. تجارب ارتباطی جدید در درمان منجر به ایجاد روایت های جدید و روابط سالم تر در خارج از درمان می گردد.
موضوع رابطه تعارض آمیز هسته ای صرفا یکی از بسیار ابزارهایی است که می تواند به ما در فهم عمیق تر الگوهای رابطه کمک کند. اگر متوجه شدید “آنچه به روابط می آورید” را مورد سوال قرار می دهید و در بدست آوردن نتایج مشابه، کمک کننده است، ابزار درستی می تواند برای شما باشد!
همچنین برای پیگیری مطالب می توانید صفحه اینستاگرام به آدرس https://www.instagram.com/zahra__dadash دنبال کنید